loading...
نرم افزار و بازي و کاربردی
New بازدید : 68 پنجشنبه 18 فروردین 1390 نظرات (0)

علل پنهاني حمله مغول به ايران و سقوط بغداد

نويسنده: دكتر علي اكبر حسني

حدود شصت و پنج سال پس از سقوط بغداد، براي اولين بار، ابن تيميّه بود كه دخالت خواجه در سقوط بغداد را جعل كرد و ديگران از او گرفتند.

ابن تيميه، احمد بن محمد(متوفاي 728هـ ق) تئوريسين فكري و مذهبي‏اي به شمار مي‏رود كه پيدايش وهابيت در يكصد سال پيش و سپاه صحابه با قتل عام‏هايش و نيز طالبان در اين اواخر، در افغانستان، از طرز تفكر او نشئت گرفته است. وي كتاب‏هايي در ردّ علاّمه حلّي، مدافع علمي و كلامي متبحّر شيعه و اهل بيت عليهم‏السلام ، نوشته است كه «منهاج‏السنّة» يكي از آن هاست. او طرفدار نهضت سلفيّه و بازگشت به سلف صالح و طرفدار فقه خشك «احمد حنبل» از رهبران اهل سنت است. او مُبْدِع مذهب افراطي جديدي است كه بيشترين حملات تند را نسبت به تشيّع دارد.

حنبلي‏ها از ديرزمان در محلات بغداد نفوذ تند و ضد شيعي و به قول خود؛ رافضه داشتند، حتي طبري مورخ مشهور با همه دفاعياتش از تسنّن، وقتي كتابي با عنوان «طريق‏الولاية» در اسناد حديث غدير نوشت، متهم به رفض شد. و براي اين كه مبادا قبرش را بشكافند و جسدش را آتش بزنند، طبق وصيتش او را در خانه خود دفن كردند.

اينان خانه و كتابخانه «شيخ طوسي»(شيخ‏الطائفه) را در محله شيعه‏نشين بغداد؛ «كرخ» سوزاندند و او مجبور شد به «نجف» مهاجرت كرده، در آنجا دوباره خانه و كتابخانه‏اي ترتيب دهد.

در عصر مستعصم و وزيرش علقمي، همين حنابله همراه فرزند خليفه ابوبكر بن مستعصم، شيعيان محله كرخ را قتل عام كرده و خانه‏هايشان را به آتش كشيدند؛ يعني گويا خطر شيعه براي اين متعصّبان خشك از خطر حمله مغول به سرزمين اسلام و يا جنگ‏هاي صليبي بيشتر بود!.

ابن تيميه عملاً با اين تفكر به كوبيدن افكار مكتب اهل بيت عليهم‏السلام و شيعه دامن زد و پس از او شاگردش «محمد بن ابي بكر بن ايوب سعد زرعيّ دمشقي»، و «ابن قيّم جوزيه»1 مسائل و مطالب او را بيشتر باز كردند.

متهم ساختن خواجه نصير الدين طوسي

يكي از مسائلي كه آن‏ها دامن زدند، كوبيدن رافضه و ايران به دستاويز سقوط بغداد است. آنان از موج تأثير اندوه و نفرت مسلمين از قتل عام مغول در بغداد بهره جسته و بذر نفرت و كينه شيعه و ايران و به ويژه عالِم بزرگ كلامي، رياضي‏دان و منجم و صاحب رصدخانه «خواجه نصير الدين طوسي» را در افكار مسلمين اهل سنت پاشيده و او را مسبب اصلي و عامل سقوط بغداد معرفي كردند، آن هم درست يك قرن پس از سقوط بغداد.

جالب اين‏جا است كه ده‏ها كتاب تاريخي پيرامون جريان سقوط بغداد و شرح گزارش‏ها و حتي چگونگي مقدمات و نامه‏هاي «هلاكو» به «المستعصم» نوشته شده و علل و عوامل سقوط بغداد را پيش از سقوط تا قتل عام و پس از سقوط بيان كرده است. اما در اين ميان حتي يك نفر و يك گزارش از خواجه به عنوان عامل و محرك نام نبرده است و اين حرف تنها از افكار ضد شيعه و مكتب اهل بيت عليهم‏السلام ابن تيميه، آن‏هم پس از صد سال؛ تراوش كرده و ساخته شده و بعدها به وسيله شاگردانش پي‏گيري شده است، و آنگاه ديگر مورخان پس از او در منابع خود آورده‏اند و متأسفانه در منابع شيعي نيز سرايت كرده و به تَبَع نقل از پيشينيان، در كتاب‏هايشان نوشته‏اند.

تهمت‏هاي ابن تيميه نسبت به خواجه نصير الدين طوسي وقيح‏ترين تهمتي است كه از يك عالم سني نسبت به يك عالم والامقام شيعي زده مي‏شود. و اين از همان تهمت‏هايي است كه از دير زمان به تشيع يا رافضيان مي‏زدند و شايد اوج شهرت علمي خواجه و تبلور شيعه در عصر وي موجب بروز كينه ديرين آنان شده باشد.

تهمت‏هاي ابن تيميه و شاگردانش

ابن تيميه مي‏نويسد:

«خواجه، خان مغول را به قتل خليفه و قتل علما تحريك كرده و بساط خلافت را برچيد»2.

او آدم بي‏مبالاتي در دين بود، شعائر اسلامي را مراعات نمي‏كرد، مرتكب فواحش مي‏شد، نماز نمي‏خواند و در ماه رمضان(شراب) و مسكرات مي‏نوشيد و زنا مي‏كرد»3.

ابن قيم جوزيه، از شاگردان بنامِ او به دنبال استادش، خواجه را به باد اتهام و دشنام مي‏گيرد و الفاظ ركيكي را نثار وي مي‏سازد و مي‏گويد:

«خواجه شريك قتل خليفه و علما بوده است»!!

«او منكر معاد و تعليم دهنده سحر بود و بت‏ها را عبادت مي‏كرد»4.

سُبكي نيز به پيروي از ابن تيميه خواجه را در فتح بغداد متهم كرده است5.

«خواندمير» نيز او را متهم ساخته است6. برخي از مستشرقان و نويسندگان تاريخ ايران كمبريج، چنان مطالبي را از ابن تيميه و ديگران گرفته‏اند7. «ادوارد براون» و ديگران نيز از او متابعت كرده‏اند8.

برخي از علماي شيعه كه خود شاهد جور و ستم حكام تسنن به ويژه جنايات حنابله؛ در قرن دهم قمري بودند و حتي پسر مستعصم، در فجايع محله كرخ بغداد، خواجه را ستوده‏اند. قاضي نوراللّه شوشتري(متوفاي 1091هـ ق)9 كه متأثر از نوشته‏هاي پيشينيان و موضع‏گيري شيعه در برابر خلفا بود و نيز بعدها محمد باقر خوانساري در «روضات الجنات» در ستايش خواجه و عليه عباسيان مطالبي آورده‏اند10.

برخي محققان بر اثر همين موضع شيعه در رابطه با كشتار توسط خلفاي عباسي و اختلاف شيعه و سني، درباره خواجه بي‏دقتي كرده و راجع به سقوط بغداد و نقش درجه اول خواجه در آن نسبت تند داده و گفته‏اند11: دست تشيع از آستين مغول درآمد12 برخي از نويسندگان عصر صفوي نيز در برابر تعصّب دوره عثماني به گونه‏اي به اين مطالب دامن زدند، و در مشاركت خواجه در سقوط بغداد، با توجه به گفته‏هاي ابن تيميه13 و سُبكي و ابن جوزيه، به اين مطالب اتفاق نظر دارند.

دكتر شبيبي جمله مهم و جالبي دارد. او مي‏گويد:

«داستان فتح بغداد گرچه نتيجه ايغاز و روح سلطه‏گري مغول در براندازي همه حكومت‏ها از تركستان تا عراق بود، ليكن به دليل عناد و دشمني ديرين سني و شيعه گناهش به گردن شيعه افتاد»14.

حضور علماي اهل سنت در سقوط بغداد

براي آنان تنها اسم خواجه در ميان همراهان هلاكوخان مغول، براي اين اتهام كافي بود تا همه كاسه و كوزه‏ها را بر سر او و تشيع بشكنند. با اين كه بسياري از علماي سني مذهب از جمله «شرف‏الدين بن جوزي» كه از ملازمان خليفه عباسي بود، در ركاب خان مغول بوده‏اند از تشويق و مشاركت آنان در سقوط بغداد دم نمي‏زنند و تنها به خواجه مي‏تازند، چون عالم شيعه بود. اينان براي تسويه حساب ديرينه خود تنها به خواجه كه شيعه بود، مي‏تازند و تا آنجا كه سعدي در نوحه‏سرايي براي خليفه مي‏گويد:

در عزاي قتل مستعصم اميرالمؤمنين آسمان را مي‏سزد گر خون بگريد بر زمين اگر اينان به خواجه و شيعه لعن و نفرين نمايند، لابد به تلافي عاشورا و عزاداري امام حسين عليه‏السلام و لعن بر يزيد و قاتلان امام حسين عليه‏السلام است.

و ناگفته نماند كه اگر هم در جايي خواجه حضور داشته، حضور وي براي جلوگيري از نابودي كامل آثار گران‏بهاي اسلامي به خصوص آثار علمي و براي تقليل كشتار و كاهش تلفات حمله مغول بوده است.

نقش مسيحيت و صليبيان در سقوط بغداد

از عوامل ديگر اين تهاجم كه نبايد از نظر دور داشت، تحركات گسترده مسيحيت يا صليبيان است كه براي شكستن جهان اسلام و بغداد و يا كاستن قدرت رقباي اصلي خود يعني حكام مسلمان در تلاش و تكاپو بودند و ردّ پاي زيادي از آنان به جاي مانده است. در دوران سلطنت «گيوك» كه مادرش مسيحي نسطوري و زن با نفوذ چنگيز بود، ابتدا «قداق» و سپس شخص مسيحي ديگري به نام «جينقاي» كه مشاور چنگيز بود، به مقام وزارت رسيد و عملاً زمام امور به دست اينها افتاد15.

به قول مؤلّف «تاريخ جهانگشاي» همه كارها در دست قداق و جينقاي بود16.

كشيشان به خصوص اطباي مسيحي از همه‏جا: سوريه، يونان، بغداد و روسيه به دربار خان مغول رفت و آمد داشتند. مسيحيان در عصر جنگ‏هاي صليبي مسلمانان را مورد حمله و بدگويي قرار مي‏دادند17 حتي خان مغول به نفع مسيحيان در اشاعه مسيحيت كمك مي‏كرد.

در جنگ هاي صليبي(اواخر قرن 11 تا اواخر قرن 13 ميلادي) مسيحيت اروپا در انديشه همكاري با مغولان عليه مسلمانان افتاد18.

در دربار و نيروهاي مغول با آنان كه مسيحي نسطوري كم نبود، اروپاي مسيحي به فكر اتحاد با مغولان عليه مسلمانان افتاد.

پاپ انيوسان چهارم(1243 - 1245م) سپس «سن لوئي» نهم شاه فرانسه(1226- 1227م) نمايندگاني به قراقورم در شرق فرستادند تا با كسب اطلاعاتي، زمينه همكاري نظامي مغولان عليه مسلمانان را فراهم سازند19.

سفرنامه «ماركوپولو» و پدرش و تجار اروپايي و ونيزي در دربار خان، در حمله مغول به بلاد اسلامي بي‏تأثير نبوده است.

تحريك و تشويق غرب و اروپاي مسيحي و عوامل پنهاني صليبي، اعزام پيك و هيئت‏هاي آنان را در كنار ديگر عوامل نمي‏توان ناديده گرفت20.


1. ابن قيم، مدارج الشاكرين، ج1، ص 5 - والفوائد، ص 5، نسبت به ازرع در جنوب سوريه متولد دمشق، 651هـ متوفاي سال 751هـ، و محمد ابوزهره در كتاب «ابن تيميه حياته و عصره»، ص 526، «حبيب طاهرالشمّري»، «منهاج السالكين»، مشهد آستان قدس، 1378، ص 6.

2. مجموعة‏الرسائل ابن تيميه، قاهره، 1905م، ص 97.

3. ابن تيميه، منهاج السنة النبوية، قاهره، 1903م، ج2، ص 199.

4. ابن عماد حنبلي، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ص 339، 340. - زركلي، الأعلام، ج7، ص 36.

5. السُبكي، طبقات الشافية‏الكبري، قاهره 1906م، ج5، ص 115.

6. خواندمير، حبيب‏السِيَر، ج2، ص 338.

7. كمبريج تاريخ ايران، ج5، ص 512.

8. تحقيق من وجهة نظر التاريخ، ص 97، تاريخ تشيع در ايران.

9. مجالس المؤمنين، ج2، ص 205.

10. روضات الجنات، ج6، ص 300 و 315 و 316.

11. دين و دولت در ايران عهد مغول، ج1، ص 285 و 304.

12. همان.

13. رساله ردّ نُصيريه، ص 84.

14. تشيع و تصوّف ، ص51.

15. ابراهيم تيموري، امپراتوري مغول و ايران، ص 417 و 454.

16. تاريخ جهانگشاي، ج1، ص 214.

17. بارنولد، تركستان، ص 477، و عباس اقبال تاريخ مغول، ص 154.

18. امپراتوري مغول و ايران، ص 421.

19. همان، بارنولد، تركستان، ص 458، تيموري، امپراتوري مغول و ايران.

20. سرنولد اسپرلر، تاريخ مغول در ايران، ص 49.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
خوش آمدید نظر فراموش نشود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1644
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 15
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 108
  • بازدید امروز : 174
  • باردید دیروز : 414
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 174
  • بازدید ماه : 8,549
  • بازدید سال : 47,353
  • بازدید کلی : 483,927